محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نفس مامان و بابا

این روزها.....

محمد آریان عزیزم روزها یکی پس از دیگری سپری میشه و من شاهد رشد و بزرگ شدن شما پسر گلم هستم چند وقتی هست که با لبخندها و حرف زدنهایت شادی رو در وجودمون دو چندان کردی و تازگی و صفای خاصی به خونمون بخشیدی. عکس العملهات نسبت به محیط اطرافت بیشتر شده و این یعنی اینکه پسر کوچولوی ما کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه. موقعی که داری با خودت بازی میکنی و من مشغول انجام دادن کارهام هستم بعد چند دقیقه شروع به نق زدن میکنی و من مجبورم باهات حرف بزنم تا صدام رو بشنوی و آروم بشی وقتی صدامو میشنوی غر زدنت کم میشه ولی قطع نمیشه و همین که میام بالای سرت و منو میبینی آنچنان هیجان زده میشی که دلم میخواد درسته قورتت بدم بعدش شروع میکنی به حرف زدن و خندیدن و دست...
20 آبان 1391

واکسن دو ماهگی

پسرم دیروز واکسن دو ماهگیتو زدی صبح اونقدر واسه مامان و بابا خندیدی که دلمونو بردی ولی ظهر که بردیمت برای واکسن همچین جیغی کشیدی که دلم کباب شد خیلی گریه کردی ولی خب چاره ای نبود چون واسه سلامتیت لازم بود ایشاالا همیشه سالم باشی مامانی . اومدیم خونه هم تا دو سه ساعت بی تابی کردی ولی بعدش خوابیدی و آروم شدی یکمی هم تب کردی که بهت قطره استامینوفن دادم تا هم تبت بیاد پایین و هم درد پاهات کمتر بشه. قربونت بشم مامان ایشاالا هیچوقت اشکاتو نبینم پسرم خیلی خیلی دوستت دارم عسلی من.
12 آبان 1391

تولد دو ماهگی گل پسر

امروز 9 آبان دو ماهه شدی عزیزم تولد دو ماهگیت مبارک باشه مامانی امروز دایی جون یه کیک بستنی خوشمزه خرید و اومد خونمون تا تولد دو ماهگیت رو جشن بگیریم دستش درد نکنه سورپرایزمون کرد.   ...
9 آبان 1391

اولین تولد در 52 روزگی

گل پسر مامان امشب برای اولین بار رفتی تولد ....تولد دختر عمه کیانا قربونت بشم اونقدر با دقت نگاه میکردی که اینگار می فهمیدی چه خبره قبلش بردم تو اتاق که بخوابونمت ولی نخوابیدی و گریه میکردی ولی همین که آوردمت تو پذیرایی و همه دست میزدن آروم شدی و نگاه میکردی فکر کنم خوشت اومده بود اینم عکست با کیانا جون....       ...
2 آبان 1391
1